#رای_عزیز_من
رای سرنوشت ساز
#نرجس_خاتون_محمدی
اهالی روستا خیلی عصبانی بودند. حق داشتند. جوانانشان یکی پس از دیگری کوچ میکردند. کجا! معلوم نبود. دنبال کار بودند. چه کاری بازهم معلوم نبود. نگران بچه هایشان بودند که مبادا توی تله مافیای شغلهای کاذب بیفتند. خبر دستگیری عده ای از جوان ها بخاطر بدهی که بالا آورده بودند، در روستا پیچیده بود.
نسیم خدمت سید جمهور که در روستایشان وزید، خیر و برکت هم به روستایشان رسید. زیر ساختهای تولید و کار که فراهم شد دیگر خانهای نبود که مشغول کار نباشد. عده ای گلخانه زدند. عده ای مزرعه پرورش ماهی ایجاد کردند.
دیگر خبری از هفت خوان مجوز گرفتن نبود. در مدت کوتاهی تعاونی در روستا فعال شد. سه واحد مدرسه ساخته شد. روستایی ها علاوه بر پرورش ماهی و محصولات گلخانهای، لیمو ترش، باقلا، خیار، گوجه و قارچ، گردشگری و بوم شناسی هم دایر کردند.
کم کم جوانانی که رفته بودند شهر، برگشتند؛. همان هایی که در شهر یا دستفروش بودند یا شاگرد راننده حالا خودشان سرور خودشان شده بودند.
حالا اهالی روستا الگویی شدهاند برای بقیه روستاهای همجوار. روزی نیست که روستایشان برای تحقیق و مشاوره میزبان مردم نباشد. همین امر منجر شد که جوانان دفتر مشاوره راه اندازی کنند تا تجربیات خودشان را به سایر روستاها انتقال دهند.
اهالی روستا فهمیدند قهر با صندوق در حقیقت قهر با خودشان است. اگر نبود رای دوستانشان که با انتخاب اصلح این فرصت را رقم زده بودند مشخص نبود که چه آسیب جبران ناپذیری به زندگیشان وارد می شد. قدردان دوستان خوش فکری بودند که با رای سرنوشت ساز زمینه خدمت رسانی #شهید_جمهور را فراهم کردند.
این روزها همه ی اهالی روستا در تلاشند که با انتخاب بهترین فرد رای خودشان را به صندوق سرنوشت بسپارند.
3 تیر 1403