۱۷سال پیش بود. شب ها پیش بی بی خدابیامرزم می رفتم تا تنها نباشد.یکی از دوره های انتخابات ریاستجمهوری بود که همراه بی بی به محل رای گیری رفتیم. قبلش مثل همیشه وضو گرفتیم و بعد راه افتادیم. بی بی خیلی مهربون بود و مذهبی. همه دوستش داشتند… همه بهش گفتند: سلام بی بی! خوش اومدید! بسم الله!…
بی بی سواد نداشت . آمد در گوشم گفت: رای من امانته مبادا کاندیدای خودتو بنویسی.
گفتم: بی بی درسته بچه ی چموشیام ولی قول می دم کاندیدای خودت رو بنویسم.
خلاصه نوشتم براش…شب که آراء روستا را شمارش می کردند آن کاندیدا فقط یک رای داشت و اون هم تک رای بی بی بود.🙂 به من گفت: شناخت من از این آقا زیاد بود چون تو مراسم حج خیلی به حجاج خدمت کرد. خیلی هم حضرت آقا رو قبول داشت.
بی بی مهربونم روحتون شاد.🤲 چه چیزی یادم دادید: رای امانته.
29 خرداد 1403