0

آذر نوبهاری

صف طولانی بود و هواگرم.دوساعتی را سرپا بودم تا بالاخره رسیدم جلوی صندوق. ارزشش را داشت.
وقتی تو را از دسته برگه ها جداکرده و به دستان من سپردند،مزه شیرین وصال را چشیدم.
حالا تو با منی.
دردستان من،برای من،برای آینده سرزمینم.
پاهایم خسته اند و میلرزند اما دستانم نه!
چون تو را دارند، قدرت و شکوه تو را…
تو رای عزیزمن هستی.امید و اعتقادم. برای ساختن فرداها.
من به تو ایمان دارم و باور دارم که میتوانی.
میتوانی چراغ امید را در دل محرومان روشن کنی، سقف خانه ها را بسازی، چرخ کارخانه های راکد را بگردانی و نان گرم برسفره کارگران بگذاری.
طعم گوارای آبی شیرین و سالم بشوی و یک دنیا عزت و آبرو را برای ایران و ایرانی سر دست بگیری.
تو رای عزیز منی…
این بارهم رو سفیدم کن.
برو و به جمع دوستان بیشمارت بپیوند.برو و پیام “به اذن الله ما میتوانیم” را فریاد کن.
چه خوش گفت آن سرداردل ها که “ایران حرم است” برو کبوترسفیدم، بر بلندای این حرم پروازکن و بر شانه بهترین بنشین.
آنکه میداند “عالم محضر خداست” وسرنوشت و جان و مال مردم در دستش به امانت گذاشته شده است.آنکه میداند وجب به وجب این خاک بوی شهید میدهد. آنکه شهیدزیسته است وهمچون شهیدجمهور شوق خدمت دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
برتو بوسه میزنم وتورا به خدا میسپارم.
برو و وعده صادقی دیگر بیافرین.
برو و از مظلوم و مظلومیت دفاع کن.
برو و عدالت را فریادبزن.
برو و این بار هم جهانی را متحیرکن.

#رای_عزیز_من

29 خرداد 1403