1

آمنه حسینی

رأی عزیز من!

خیلی برایم گران بها و محترمی. از همان کودکی دوستت داشتم اما گاهی نمی دانستم چطور ابرازت کنم اوایل با گریه اما بعدها کم کم متوجه شدم که چطور رای عزیزم را به درستی مطالبه کنم و حتی قبل از انتخاب رأی حتما دقت و بررسی کنم.

تا اینکه رسیدم به سن قانونی انتخابات ومن هم می‌توانستم با رای عزیزم در آینده کشورم سهیم باشم. اوایل باذوق پای صندوق رأی گیری میرفتم اما چند سال که رای دادم و نامزدهای مورد نظرم انتخاب نمیشدن تقریبا ناامید شدم و فکر کردم رأی من که تاثیری ندارد، اصلا چرا باید برایم عزیز و مهم باشد؟!

دیگران هم به ناامیدی ام دامن می‌زدند که مگر رأی عزیز تو تاثیری بر پیشرفت کشورت خواهد داشت ؟ مگر نمی بینی آمریکا و اروپا چقدر پیشرفت کرده اند؟ مگر نمی بینی آنها چقدر آزاد و خوش هستند؟ با حرفهای به ظاهر زیبا به خواب عمیق غفلت فرو رفتم تا زمانی که باز انتخابات شد.اما این بار من با افتخار به کسی رای ندادم با اینکه ته دلم با آقای رئیسی بود. زیاد از انتخاب دکتر رییسی نگذشته بود که خبر شهادت ایشان منو به مدت یک هفته مداوم دچار اشک و آه و افسوس کرد که چرا رای عزیزم را برای ایشان استفاده نکردم؟! حالا بود که شهادت ایشان سیلی محکمی بر صورتم بود تا این بار به خود بیایم و به کسانی که دنباله رو ایشان هستند رای عزیزم را تقدیم کنم
به امید طلب بخشش ازشهیدان عزیزمان و جبران همه رای های اشتباهم

6 تیر 1403