3

حمیده حیدری بهراسمان

آری عشق به وطن، عشق برای انتخاب یک دولت انقلابی در دلم غوغا می کردسه فرزند قدونیم قدم را درمنزل گذاشتم و به دختر بزرگم که۷سالش بودتوصیه های لازم را کردم وباتوکل نام اعظم ،صبح ساعت 4صبح بیدارشدم نمازم را خواندم،باید آماده میشدم وسر صندوق رای حاضرمیشدم ،حس واسترس عجیبی داشتم باید می رفتم روستاهای اطراف شهرستان، همسرم بیدارشدومرا به اتوبوس رساند تا برای رفتن سر صندوق های رای حاضر شوم، به مکان تحویل صندوق رسیدم وصندوق را تحویل گرفتیم،بله روستای مورد نظر اغلب سنی بودندوهمکاربنده هم سنی بود وبا عشق رای خودبه نام #شهید_جمهور را ثبت کردمن هم زیر لب با زمزمه آیه الکرسی رای خود را به صندوق انداختم .#رای_عزیز_من(گل،پرپر،شده)
وحس عجیبی درگوشم زمزمه میکرد سید بزرگوار انتخاب شده است،اما نمی‌دانستم سیدمظلومان،سید محرومان،سیدخستگی ناپذیر،سیدساده ،اینقدر زود به پایان خدمت خاتمه میدهد،
آقا سید شمارفتی اما ما ماندیم با کوله باری از غم،
تنها دلخوشی ما به فرموده حاج قاسم عزیز رهبر عزیزمان است بایدبا ولایت باشیم تا مثل خودت خدا شهادت را نصیبمان کند.
اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک

4 تیر 1403