1

ریحانه ایزدی

کشو را باز کرد. جعبه جواهرات را جلو کشید. گردنبندی که یادگار مادرش بود آخرین طلایی بود که برایش باقی‌مانده بود.
در مشتش فشرد و به طلافروشی رفت. نیم ساعت بعد در حالی از طلافروشی بیرون آمد که از چشمانش سرخ بود. اشک هایش را پاک کرد. گوشی را از کیفش درآورد و شماره کلینیک ناباروری را گرفت.
-سلام، الان پول رو واریز می کنم. وقت آ وی اف رو برام میذارید؟
منشی پای تلفن گفت: فیش واریز رو بفرستید تا وقت بذارم.
دو ماه بعد باز کشو را باز کرد. جعبه جواهرات را جلو کشید. چیزی باقی نمانده بود. سر چرخاند و به خانه نگاه کرد. چشمش به قالی دستباف جهیزیه اش افتاد. نشست. سکوت خانه مثل همیشه آزارش می داد. تلوزیون را روشن کرد. دفترچه تلفن را باز کرد تا شماره مغازه فرش فروشی را پیدا کند.
اخبار ساعت دو عصر شروع شد. مجری شروع به خواندن خبر کرد: دبیر ستاد ملی جمعیت کشور از پوشش ۹۰ درصدی هزینه‌های درمان ناباروری در مراکز دولتی و ۷۰ درصدی در مراکز خصوصی توسط بیمه خبر داد.
دبیر ستاد ملی جمعیت کشور گفت: هزینه‌های ناباروری مشمول پرداخت بیمه خواهند شد و این امر در زمره مشوق‌های فرزندآوری خواهد بود…
دیگر نتوانست بنشیند. از ذوقش ایستاد. گوشهایش دیگر خبر را نمی شنید. نام پسرش را ابراهیم گذاشت.

4 تیر 1403