3

سمیه اسماعیل زادا

بعد از سقوط بالگرد انگار که جزئی از وجودم در میان جنگل گم شده بود، خودم را گم کرده بودم در حالتی بین خواب و بیدار بودم. تا لحظه اخر هم باورم نمیشد که کسی زنده بیرون نیایید حتی وقتی رهبر عزیزم خواست ما را دلداری دهد. همه میگفتند اینها شهید شدند که رهبر اینگونه میگوید. اما من نمیخواستم باور کنم. وقتی خبر قطعی را دادند دیگر امیدم ناامید شد. اما من زنده بودم باید ادای دین میکردم به آن شهید. خوشحالم که سه سال قبل با افتخار دربرابر همگان قد علم کردم و از شهید جمهورم دفاع کردم و به او رای دادم .

و امروز برای سپاس از تمام خدمت این شهید بزرگوار بخاطر بیخوابی ها و خستگی هایش خودم را موظف میدانم که به کسی رای دهم که بیشتر شبیه ایشان باشد . تقوا داشته باشد و مردمی باشد. و از همه مهمتر دشمنان اسلام او را قبول نداشته باشند. کسی باشد که از سیل نترسد ، از زلزله نترسد، از مردم دور نباشد، نگران گلی شدن لباسش نباشد، جمعه خبر جدید به او نرسد بلکه جمعه هایش هم مردمی باشد.

#رای_عزیز_من

28 خرداد 1403