سلام رای عزیزم این روایت برای توست!!
این روایت ،پرازاسترس و غرور است.
موقعی که زمزمه های انتخابات بود،وارد گروه های مجازی وفضای حقیقی که میشدی،هرکسی نماینده خودش روتبلیغ میکرد.
وقتی از صاحب رایم میگفتم،بعضیها رایم را میخواستند تغییر دهند که رایمبسوزد!!!
و مثل اینکه گوهر باارزشم را بگیرند ،سریع ازگروه ها میرفتم!!
روز انتخابات شد،
رایم را در دستم گرفتم با وضو اسمصاحب رای(نماینده منتخبم) را نوشتم و به انبوه رای ها که کنارهم جاخوش کرده بودند ،نگاه کردم.گفتم یعنی میشه ،رای بیاره؟؟؟!!!!
دلم پیش رای ها ماند. تا اعلام جواب انتخابات…..
از شب یلداهمطولانی تر بود….حتی تبلیغات راهم تمام نکردم و گوشی به دست ،تبلیغ نماینده ام را داشتم!!!!!
استرس وحشتناکی داشتم تا زمان شمارش آرا!!!
تا صبح پلک روی هم نگذاشتم.
صبح روز بعد رای ها شمارش شد ونماینده محبوبم در کنار همه تلاش هایی که ،
بی نتیجه نماند، نماینده محبوب ایران شد وروی دست مردم برای همیشه خادم الرضا شد….
#رای_عزیز_من
#سیده_فاطمه_موسویان_اصل_از_الشتر
1 تیر 1403