#رای_عزیز_من
پیامک رئیس جمهور
پشت خط بود. از شدت گریه نمیتوانست حرفش را بگوید. فقط صدای هق هق گریه با کلماتی بریده بریده میشنیدم. خودم هم ناراحت بودم . بغض در گلویم منتظر یک تلنگر بود. اشکم سرازیر شد.
گفت:« راست میگفتی! چرا الان باید برام پیامک کد رهگیری نامه بیاد. درست لحظه ای که همه از گم شدن بالگرد رئیس جمهور خبر میدن!خیلی دلم میسوزه چرا چرا من اشتباه کردم؟!»
دوهفته پیش بود.خیلی ناراحت بود. برای حل مشکلش به همه جا سر زده بود. هیچ کسی بهش جواب مثبت نداده بود. بهش گفتم:« نامه بنویس بده به رئیس جمهور تا برات حل کنه»
گفت: « نه امکان نداره، من که اصلا بهش رای ندادم، حالا بگم چی میخوام. تازه تا حالا کدوم رئیس جمهور به نامه مردم اهمیت داده؟»
گفتم: «امتحان کردن که ضرر نداره»
با بی حوصلگی گفت: « باشه قبول، حالا باید به کدوم آدرس پست کنم؟»
بی معطلی گفتم:« آدرس و پست لازم نیست، آقای رئیسی آمده استان؛ توی فرمانداری نامهها رو جمع میکنن.»
چشم هایش دو دو می زد: « باورکنم که نامم به دستش می رسه؟»
نامه را به سرباز دم فرمانداری دادیم.
حالا بعد از دوهفته درست در لحظهای که همه در عطش پیدا شدن تیم آقای رئیسی هستند پیامک آمدهاست. حالا که رییس جمهور در هوای بارانی و مه گرفته جنگلهای ورزقان ناپدید شده، برای دوستم که از مخالفش بود، منتقدش بود و اصلا به او رای نداده بود، پیامک آمدهاست که دارند به نامهاش رسیدگی میکنند. با غصه گفت: «چرا شایعات داخلی و خارجی را باور کردم. چقدر به این مرد دری وری گفتم!»
بهش گفتم:
_«برای اینکه شهید رئیسی تو را ببخشه، تنها راهش، انتخاب یه رئیس جمهور خوبه. که اصلح باشه و حواسش به مردم باشه. حتما شهید جمهور از کار توخوشحال میشه.چون اوهم نگران انتخاباته. دوست داره تا فردی سرکار باشه که اهداف اورا ادامه بده.»
28 خرداد 1403