قرار بود روز جمعه سزارین شود. بزحمت از دکتر خواهش کرد که فردای جمعه او را پذیرش کند.دکتر تعجب کرد. «چرا اصرار داری، با عقب انداختن عمل زایمانی که، تاریخ تولد رند داره را از دست بدی!در حالیکه همه آرزو دارن که تاریخ تولد فرزندشون در سال و ماه و روز و ساعت رندی باشه. حالا که این امکان طبیعی برات میسر شده تو پس میزنی؟! »
_« خانم دکتر! من هدف و انگیزه مهمتری دارم»
خانم دکتر با کنجکاوی« بگو ببینم هدفت چیه خیلی دوست دارم بشنوم»
_« از مدتها قبل در باره انتخابات و اهمیت رای دادن و انتخاب اصلح برای اقتدار کشورم به بچههام گفتم.اینکه رای دادن یک واجب شرعیه. مثل عبادت برای خدا است.ما باید از زحماتی که شهدا با جان دادن در راه انقلاب و دست کشیدن از زندگی و لذتهای آن شهید شدن، محافظت کنیم.وقتی کسی که با ایثار و فداکاری قدم به میدان گذاشته و آبروی خودش رو کف دست گرفته تا برای ملت زحمت بکشه؛ بهش رای بدیم تا بتونه به ملت خدمت کنه. ما باید همه ابعاد زندگی رو به بچههامون آموزش بدیم.از نماز تا سیاست. بچهها باید ببینن که والدینشان در مسائل سیاسی، اجتماعی جامعه نقش مهمی دارن. حالا چهارتایی منتظرند که با من بیان و رای انداختنم را تماشاکنن و کنارم عکس یادگاری بگیرن. اگر من جمعه بیمارستان باشم فقط خودم تنهایی رایم را به صندوق میندازم.»خانم دکتر که چشمهایش از تعجب گردشده بود.
_« واقعا چه زیبا و عالی تربیت میکنی.این بچهها که قراره باهات بیان و رای گیری را تماشا کنن، چند سالشونه.؟ !»
_« همه مدلش رو دارم.از متوسطه تا کودکستان»
_« ماشاالله! خدا حفظشون کنه. میخواستم بهت نصیحت کنم که آخرین زایمانت باشه ولی اشتباه کردم، امثال شماها ظرفیت ششمی و هفتمی را هم داری عزیزم.گفتی تحصیلات بالا هم داری. توی پروندت نوشته بودی ارشد فلسفه اسلامی از حوزه.»
2 تیر 1403