انتخابات برای من صحنه کربلاست!
مناظره شروع میشود،وضو میگیرم و منتظر میمانم.
شروع برنامه با کلیپی کوتاه از خادم الرضا،شهید رییسی است؛صدای رهبر پخش میشود که میگوید:انا لانعلم منه الاخیرا…
مادرم روی سجاده دستهای لرزانش را بالا میبرد و باصدایی رسا میگوید؛ روحت شاد سید ابراهیم رئیس الساداتی رییس جمهور ایران!!
و گوشه چشمش اشک سر میخورد روی صورت سفیدش…
اینبار نوبت مردم بود که نشان بدهند قدردان هستند.تابوتها روی دستها بدرقه میشوند.
با دیدن این کلیپ یاد جملات اقای رییسی در جواب اهانتها به ایشان افتادم: قضاوت را به مردم میسپارم الان وظیفهی دیگری داریم…
چقدر راستگو و صادق بود و چه زود توسط مردم قضاوت شد. صدایش در خاطرم میپیجد: من طلبه سادهای هستم. خدایا تومیدانی برای اجرای عدالت،وارد این سمت شدم.
باید پیدایش کنم و تطبیقش دهم،کسی را که مثل شهید رئیسی از چروک وپینه دست کارگر میداند و از درد مردم باخبر باشد.
رای عزیزم مثل دفعه قبل که منتخبم رئیس جمهور شد و شهید، اینبار هم، دولتی رئیسی وار را سرکار خواهیم اورد به عنایت خدای امام رضا.
رای عزیزم،تو را با بصیرت و با نگاهی از طرف شهید رئیسی روانه میدان میکنم که همه رایها کنارهم دوباره راه شهید رئیسی را زنده کنند.
و خط سوزان و بطلانی شود بر خنکی دل زورگویان وناحقان عالم.
انتخابات برای من صحنه کربلاست و تو رای عزیزم، سفیر آن!
1 تیر 1403